آنچه زوجین امروزی به آن نیاز دارند | غفلت از مصادیق مهرورزی
اشاره: سالهای گذشته شاهد افزایش آمار طلاق در كشور بودهایم، با كاهش هزینههای مادی و معنوی طلاق و فرهنگ مخرب بیگانه به كشور بنیان زندگیها سست شده است؛ از سویی توجه به مسائل مختلف پیرامون زندگی باعث شده است كه افراد به چگونگی تعامل با فرد مقابل خود در زنگدی مشترك توجهی نداشته باشند و نتوانند ارتباط خوبی با او برقرار كنند.
حجتالاسلام عباس علی بابایی، كارشناس خانواده از مركز تخصصی مشاوره اسلامی مركز امام خمینی(ره) در گفتوگویی با خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا دلایل افزایش جدایی زنان و مردان را در كشور توضیح داد و در پی آن مهارتهای آن به تفصیل از اقتدار دهی به مرد و مهرورزی به زن سخن گفت كه این گفتوگو به صورت كامل در زیر آمده است.
رسا ـ دلایل افزایش طلاق چیست؟
دلایل افزایش طلاق در سالهای اخیر متعدد است؛ نمیتوان گفت كه فقط یك دلیل باعث این افزایش شده است؛ هر كدام به نحوی در این معضل اجتماعی سهیم است كه باعث ایجاد جداییهای زیادی بویژه در كلانشهرها بوده است.
عدهای از دلایل طلاق به پیش از ازدواج مربوط است كه به دو دسته دانشها و توانمندیها تقسیم میشود؛ دانستن با توانستن یا دانش با مهارت نامهای دیگری است كه بر این دو دسته میگذارند.
در دانستن قبل از ازدواج باید خودمان را بشناسیم، یك سری سئوالات به فرد داده میشود كه ابتدا خود را بشناسد، وقتی این سئوالات را پاسخ داد، همین سئوالات را به طرف مقابل میدهند كه او هم طبق آن شناختی كه به خود، علایق، ویژگیها و شخصیت خود دارد و به تعبیری خود آگاهی كه نسبت به خود دارد جواب میدهد.
در یك قسم از دانستنیها این دو در كنار هم گذاشته میشود؛ هیچ كدام از این جوابها اشتباه نیست بلكه قطعاتی از یك پازل هستند كه وقتی كنار هم گذاشته میشوند، میتوان تشخیص داد كه این دو نفر میتوانند با هم زندگی مشترك خوبی داشته باشند؟
برای مثال اگر فردی درونگرا باشد، یعنی سعی كند كه مردم آمیزی و روابط اجتماعی بالایی نداشته باشد، نمیتوانیم بگوییم كه او معیوب یا ناقص است؛ او میتواند در زمینههایی كه علاقه دارد مانند كارهای كتابخانهای، مطالعهای، قلم زدن و مانند اینها فردی بسیار مفید و اثرگذار باشد.
ولی اگر طرف مقابل این مرد درونگرا، برونگرا باشد، از مردمآمیزی و در حضور دیگران بودن لذت ببرد، زندگی این دو با مشكلاتی همراه خواهد بود؛ شخصیت و روحیه افراد از سبكهای تربیتی والدگری متأثر است؛ باید ببینند كه برونگرایی و درونگرایی فرد به چه اندازه است؟ آیا این دو میتوانند به آن مشتركات و تفاهمات زیاد در زندگی خود برسند؟
رسا ـ شناخت از خود با مشكلاتی حاصل میشود، شناخت از فرد مقابل كه دارای مشكلات بیشتری است، بر این فرض كه شناخت از خود و فرد مقابل حاصل شد، تشخیص اینكه این دو نفر برای یك زندگی مشترك خوب هستند یا نه چگونه امكان پذیر است؟
یكی از راههای دانستن، شناخت و آگاهی به خود و شناخت طرف مقابل پاسخ به سئوالاتی است كه در مراكز مشاوره پرسیده میشود؛ دوره و مشاوره PMC، یعنی مشاوره قبل از ازدواج معروف است؛ در این روش تستی به نام «تست كتل» از زوجین گرفته میشود كه چند شخصیت، ویژگی، خصلت و صفت فرد را با تحلیل این تست به فرد مشاور اعلام و مشخص میكند.
شاید خود فرد با توجه به سبك والدگری دوران تربیت كودكی و رفتارهای كنونی كه دارد، چه تكانهای (یك دفعهای و غیر ارادی) باشد یا نباشد، نداند كه منشأ آن از كجاست و ریشه این رفتارش چیست؛ تست كتل مشخص میكند كه این فرد چه مقدار انعطافپذیری، خلاق، احساسی و توانا در كنترل غرایضش است.
با كمك تست كتل مشاور و روانشناس میتوانند به طرفین در شناخت ویژگیهایشان توانایی بدهند؛ از این ابزار امروزه استفاده میشود.
رسا ـ اهداف ازدواج بر اساس مبانی اسلامی چیست؟
متأسفانه بعضی میگویند كه این از نظر اسلام یا روانشناسی است؟ درصورتی كه علمای بزرگ ما كه به مباحث، متون و مبانی آموزههای اسلامی اشراف دارند و به مباحث روانشناسی هم تا اندازهای تسلط دارند، اینها را دو چیز جداگانه كامل و غریب از هم نمیدانند، بلكه نزدیك هفتاد تا هشتاد درصد از مباحث روانشناسی را مورد تأیید اسلام میدانند.
مباحث روانشناسی ویژه كسانی نیست كه مسلمان یا شیعه نبودهاند نیست، آنها هم مراحل تجربی را پیش رفتهاند و با تجربه، قانون، تكنیك و اصلاحیهای بر فرد، رفتار، شخصیت و صفت فرد به مطالبی دست پیدا كردهاند؛ امتحان، تست و آزمایش كردهاند و دیدهاند كه ثمر داده است و به نتیجه رسیده است؛ به این خاطر اسلام آنها را رد نمیكند، چون اسلام دین حقیقت است.
هشتاد درصد مباحث روانشناسی، هم مورد تأكید دین مبین اسلام و آموزههای دینی و هم مورد تأكید مباحث روانشناسی است، مؤسسات و مراكزی به نام مشاوره اسلامی آمده است؛ كه آن متون را میآورند و مؤیدات و اصلاحاتی لازم باشد از اسلام و آموزههای اسلامی بر آن متون غربی انجام میدهند و صورت میگیرد.
آموزههای اسلامی و روانشناسی، یكی از ملاكهای مهم ازدواج موفق را دانستن دلیل ازدواج میدانند؛ یعنی تعبیر و دلیل منطقی و غیر منطقی ازدواج را بدانند.
بعضی میگویند از مجرد بودن خسته شدهام؛ اگر ازدواج كنم شغل بهتری به دست میآورم؛ سن من بالا میرود؛ اگر ازدواج كنم شخصیت دیگر پیدا میكنم؛ دیگران از من حساب میبرند؛ به خاطر فشار خانواده ازدواج میكنم؛ پدر و مادرم میگویند كه هم سنهای من ازدواج كردهاند؛ سنم بالا برود موقعیت كنونی را از دست میدهم؛ این دلایل برای ازدواج غیر منطقی است.
علامه طباطبایی در جلد شانزدهم تفسیر المیزان لتسكنوا الیها، را میآورد و میفرماید كه زن و شوهر وقتی با هم ازدواج میكنند یك واحد را تشكیل میدهند كه میتواند منظور تربیت و به وجود آمدن تولید نسل باشد، اما هر مرد و زنی ناقص است و هر كسی كه ناقص باشد در تكمیل خود و حركت به سوی كمال، مشتاق است؛ پس زن و مرد كه از دو جنس مختلف و هر دو ناقص هستند با حركت به سوی یكدیگر و تلاش برای كمال، آرامش پیدا میكنند.
دلایل غیر منطقی ازدواج را عرض كردم اما دلیل منطقی آن رسیدن به آرامشی از سوی خدا و داشتن فرزندانی صالح است تا پشتوانه آینده انسان در كهولت سن و مریضی باشند؛ فرزندآوری، تولید نسل، آرامش، رسیدن به یك حال معنوی و خلاصه آرامشی است كه در غیر از ازدواج حاصل نمیشود.
اینها را میتوانیم جزء و ذرهای از ابعاد منطقی بودن ازدواج معرفی كنیم كه اگر فردی این ملاكها را داشته باشد، برای اینكه من برای اینكه در زمینه معنوی و دنیوی نیازمند یك هم كفو دارم، داشتن یك كامل كننده همسان اولویت اول است و بعد سراغ ملاكهای دیگر یك همسر مطلوب میرویم. بنابراین منطقی بودن ازدوج به ازدواج موفق منجر میشود.
رسا ـ اهداف ازدواج چه باید باشد؟
یكی از اهداف و دلایل منطقی ازدواج كامل شدن انسان است. اما در مواردی، وقتی دو نفر كنار هم قرار میگیرند، نه تنها به كمال نمیرسند بلكه باعث میشود معضلات دیگری را هم پیدا كنند.
دلیل منطقی ازدواج كمال است؛ كمال در شخصیت انسان، كمال در معنویت انسان و موارد دیگر؛ در آموزههای دینی داریم كه نماز فرد مجرد و متأهل چه تفاوتهایی دارد؛ مردی كه كوچكترین كمك را به همسرش كند چه فضائلی نصیبش میشود؛ مردی كه برای آبروی زن و اهل و عیالش عرق بریزد، مانند كسی است كه در راه خدا جهاد میكند؛ اگر این فرد مجرد باشد، هرچند آدم سالم و معنوی باشد اما به بعضی كمالات نمیرسد؛ چون این كمالات در خدمت به خانواده، فرزند و كمك به یكدیگر نهفته است.
در كمالات روحی باید اشاره كرد كه شاید نفر مجرد، برای درس خواندن، كار كردن و كسب درآمد روحیه چندانی نداشته باشد، یك خانم برای اینكه مهارتهای خانهداری و اصول خانهداری را یاد بگیرد، میلی نداشته باشد، ولی وقتی متأهل میشود، میداند كه باید تحت تكفلانش را نفقه و مواجب بدهد؛ بنابراین با یك روحیه و شادابی دیگر، همه سختیها را به جان میخرد.
یك خانم همه هنرهایی از قبیل سفرهآرایی، اصول خانهداری، اصول تربیت فرزند را یاد میگیرد و با جان و دل این سختیها را قبول میكند تا بتواند در آن امر مقدس ازدواجی كه قبول كرده است و باعث دلگرمی همه اعضای خانواده شود، آن سختی را به جان بخرد، پس بنابراین در یك كلمه میتوانیم كامل شدن در تمام ابعاد و زوایا نیازمند ازدواج است.
رسا ـ بعد از ازدواج رعایت نكردن چه مسائلی باعث طلاق میشود؟
بعد از ازدواج یك سری دانستنیها كه دانش اطلاق میشود و یك سری توانمندیها كه مهارت اطلاق میشود، باعث میشود كه اگر این دو با هم جمع شوند، زندگی خوبی بین زن و شوهر بلكه برای جامعهای كه از خانوادهها متشكل است پدید آید.
یعنی جامعه خوب و كارآمد، مبتنی بر جامعه كارآمد است و خانواده كارآمد حاصل نمیشود مگر با روابط بسیار خوب، سالم و ایدهآل بین زن و مرد؛ آن مهارتها و توانمندیها حاصل نمیشود مگر با آموزش و دانستن.
مراحل بعد از ازدواج را به دانستن و مهارت تقسیم میكنیم؛ مهارتها هم مبتنی و تكیه بر آموزش و دانش دارد كه من بدانم چكار كنم كه بتوانم زندگی خود را خوب اداره كنم، مهارتی در زندگی خود عملی كنم كه از زندگی خود لذت ببرم و از زندگی خود سیر نشوم.
یكی از امور و دانستنیهایی كه در جامعه ما بعد از مرحله ازدواج باعث طلاق میشود، این است كه زن و مرد روحیات یكدیگر را نمیشناسند و با هم ازدواج میكنند؛ در بحث مهارتهای زندگی شش حلقه وجود دارد؛ یكی از آنها عدم شناخت زن و مرد از یكدیگر است؛ وقتی یكدیگر را نشناسند، توقع دارند كه طرف مقابل هم مانند خودشان رفتار كند؛ برای مثال زن میگوید چرا مرد من متكبر، مغرور و خود خواه است؟ یا چرا به من توجه نمیكند؟ عدم شناخت باعث میشود كه توقع نابجا و بیجا از هم داشته باشند.
وقتی توقع بیجا باشد، عملی نمیشود؛ مانند این است كه از گاو و گوسفند توقع پرواز داشته باشیم؛ انسان هم نمیتواند پرواز كند، این توقع بیجاست؛ پس حلقه اول باعث میشود كه توقع بیجا پیش بیاید؛ توقع بیجا وقتی عملی نشود، باعث سوء ظن میشود؛ مرد من نمیتواند، مادرش خوب او را تربیت نكرده است و مانند اینها؛ سوء ظنها است كه ابراز احساسات بیان نمیكنند، سوء ظنها كم كم باعث میشود كه خلق بد شود؛ خلق بد باعث سردی زندگی میشود، اختلاف بین زن و شوهر پدید میآید.
شاید پنج درصد از خانوادهها باشند كه به جای مشاجره و بالا بردن صدا و دعوا كردن به مراكز مشاوره مراجعه كنند و انجام مشاوره CBCT خانوادهدرمانی شناختی رفتاری را برگزینند؛ وقتی زوجین به مراكز مشاوره مراجعه میكنند، میبینیم كه زوجین در مدت كوتاهی بحثهای گوناگونی را بین همدیگر مطرح كردهاند و مشاجرههای مختلفی داشتهاند؛ نمیتوانند بر یك مسأله تكیه و حرفشان را تمام كنند؛ از این شاخه به آن شاخه میپرند.
این حالات نتیجه سوءظنهایی است كه جمع شده است؛ بیان نكردن و حل نشدن این سوء ظنها باعث میشود تا با یك اشاره همه چیز به هم بریزد ولی باید به اصل مسائل پی برد كه صحبتها از كجا شروع شده است؟ دلیل چه بوده است؟ اگر اختلاف دومی وجود داشت، آن بحث دیگری است؛ باید مشكلات در هم تنیده را از هم جدا كرد و یك به یك هر كدام را حل كرد.
بنابراین عدم شناخت منجر به سوء ظن میشود و خلاصه این سوء ظن منجر به سردی زندگی و اختلافات میشود. در صورتی كه اگر زن و مرد همدیگر را بشناسند و توقع منطقی از یكدیگر داشته باشند، به راحتی با هم ابراز احساسات میكنند؛ عواطف خود را نسبت به یكدیگر بیان میكنند؛ وقتی دلایل كار خود را بیان نكنند، چه فرضیهها و سوء ظنهایی از این مرد در ذهن خانم به جا میگذارد؟ خانم از یك طرف ذهن خوانی میكند كه مرد به من، خانواده من، زندگی من و نیاز من توجهی نكرد، پس من در زندگی او مهم نیستم، در صورتی كه اگر مرد دلایل كار خود را با بیان نرم بگوید، دیگر آن سوء ظنها پیش نمیآید، دلسردیها و توقع بیجا پیش نمیآید و در نهایت آن اختلافها پیش نمیآید.
رسا ـ مهارتها هم در همین شناختها نهفته بود یا جدای از اینها است؟
با توجه به حلقههایی كه در مباحث قبل به آنها اشاره كردم، ده تا پانزده درصد از موارد سلایق است اما جنسیت مرد موردها و شخصیت زن موردهای دیگری را میپسندد. آن چیزی كه نقش بسیار مؤثر در روان و شخصیت مرد دارد، این است كه نیازهایی دارد كه اگر همانها را مگر از طرف همسرش ببیند برطرف نخواهد شد؛ یعنی این مرد اگر این ویژگی را از سمت خواهر و مادر خودش ببیند نیاز روانی و شخصیتی او برطرف نمیشود؛ درباره خانمها هم همین مسأله وجود دارد؛ از این ویژگیهای مهم میتوان به اقتدار دهی برای آقایان اشاره كرد، اگر غیر از همسر، مادر و خواهر به یك مرد اقتدار بدهند شخصیت او آرام نمیگیرد.
دومین ویژگی اینكه مدیریت خانه را مرد به زن بدهد تا مدیریت خانواده را زن به مرد بدهد؛ مدیریت خانه یعنی اینكه مرد در امور جزئی منزل زیاد دخالت نكند، درباره فرش، دكوراسیون منزل و اینها كه از امور جزئی است، زن را آزاد بگذارد تا در امور كلی زن مدیریت خانواده كه امور كلی هست را به مرد واگذار كند و تصمیم نهایی را به عهده مرد بگذارد.
مورد سوم اقتدار دهی است كه زن یك ویژگی و قدرت را در مرد پیدا و آن را بیان میكند و به او نشان میدهد، برای مثال قدرت در هر یك از زمینههای تحصیلی، مالی، ورزشی، كارهای فنی و مانند اینها میتواند سوژهای برای قدرتمند دانستن مرد باشد؛ حتی به زنان میگوییم كه اگر مرد شما هیچ موفقیتی در زمینههای مختلف ندارد، اهل ورزش بودن یا احترامی كه به پدر و مادرش میگذارد یا احترام و ادبی كه نسبت به دیگران دارد را مورد توجه قرار دهید.
چهارمین مصداق اقتدار دهی به مرد سئوال زن از اوست كه چه چیزی باعث اقتدار به شما میشود؟ من چكار كنم؟ برای مثال یك مرد پاسخ میدهد كه اگر اشتباهی كردم پیش روی فرزندانمان آن را به من تذكر نده؛ مرد مواردی كه باعث اقتدار به خودش میشود را بیان كند.
مورد پنجم اقتدار دهی این است كه زیباست زنی كه درآمد و دریافتی دارد، این مبلغ را به شوهرش تقدیم كند، بگوید كه شما این مبلغ را آنجا كه صلاح میدانی خرج كن، من شما را به عنوان آقای خودم، مدیر خانوادهام و كسی كه بچههایم زیر نظر مدیریت شما و مطیع شما هستیم قبول دارم؛ البته چقدر زیباست كه همین خانم دو هفته بعد به شوهر خود بگوید كه امكان دارد تا یك لباس برای من بخری؟ این بسیار زیباتر از این است كه این خانم بگوید من خودم توانایی مالی دارم، تمكنش را دارم و نیازی به شوهر ندارم.
مرد زمانی از كار خود احساس لذت میكند كه بداند مورد نیاز است، بچه و همسرش به او نیاز دارد؛ برای همین بعضی وقت اداری را كار میكنند و بعد از وقت اداری هم تا شب كار میكنند و میگویند كه بچه من نیاز دارد، یك زمان خانمم به من نیاز دارد؛ وقتی این مرد از زندگی خود احساس لذت میكند كه بداند مورد نیاز دیگران است و دیگران به او نیاز دارند؛ زن وقتی از زندگی خود احساس رضایت میكند میتواند رابطه خوبی برقرار كند، در گفتوگو و آداب تخاطب این مسائل مطرح میشود.
مورد ششم از مصادیق اقتدار دهی این است كه زن مردش را نصیحت نكند، بلكه اگر جایی لازم باشد در قالب پیشنهاد آن را بیان كند؛ برای مثال به جای بدگویی كردن از لباسی كه برای مهمانی پوشیده است، بپرسد اگر آن لباس را بپوشی شیكتر، قشنگتر و مناسب این جلسه نیست؟
تقدیر، تأیید و تشویق از مصداق اقتدار دهی به مرد است؛ اگر خانم ببیند كه مردش از بیرون چیزی تهیه كرده است تقدیر كند؛ برای مثال بگوید احسنت به شما، این پیشنهاد خوبی بود كه الان خانه فلانی برویم و عیادت كنیم، تقدیر، تأیید، تشویق از مصادیق اقتدار دهی است.
رسا ـ به مهرورزی هم اشاره كردید، مصادیق و موارد آن را نیز بفرمایید.
ویژگی مهم برای زن، توجه و محبت است و بسیار تمایل دارد تا این توجه و محبت را از سمت شوهر خود دریافت كند؛ اگر این حس را از سوی شوهر خود دریافت كند، روان و شخصیت او نیز به اوج و كمال میرسد. از مصادیق توجه و محبت مرد به زن این است كه مرد زیباییها و تغییر ظاهری همسرش را ببیند و بیان كند كه در قسمت جزئینگری و كلی نگری برای زن خیلی مهم است.
دومین ویژگی خیلی مهم برای زنان، گوش دادن فعال مرد به صحبتهای او است؛ یعنی وقتی خانمش صحبت میكند، مرد كارهای خود را رها كند، روبرو و چشم در چشم، به محتوای صحبت همسرش توجه كند و به آن انعكاس نشان دهد؛ دستها، چهره، سر یا زبان بدنش محتوای او را تأیید یا درباره آن صحبت كند؛ زن از این مسأله لذت میبرد كه متأسفانه بعضی از آقایان و خانمها نسبت به یك امر گلایه دارند، شوهر ما نسبت به حرفهای ما و نیازهای ما، خواستههای ما توجهی ندارد و به حرفهای ما گوش نمیكند.
مصداق سوم توجه و محبت به زوجه، هدیه دادن است؛ شكی در این نیست كه آقایان و مردها تاریخ تولد، سالروز ازدواج، تاریخ زمان عقدشان را فراموش میكنند، تاریخ تولد همسرشان را فراموش میكنند، اما چه زیباست كه این مرد یك روز یك شاخه گل به خانمش بدهد، بعد خانم سئوال كند كه دلیل این كار چیست؟ بگوید كه دلیل خاصی ندارم، من میدانم كه اگر من به جایی رسیدم، اگر كسی هستم به خاطر زحمات و حمایتهای شما بوده است؛ خیلی در زندگی مرا كمك میكنی، این برای تشكر از شماست. این كار فراموش كردن تاریخهای ویژه را برای خانم سهل میكند.
مصداق چهارم از مصادیق مهر و توجه به زن این است كه مرد از زحمات همسرش قدردانی كند، همین كه تشكر كند، خانمی بیان میكرد كه از شهرستان مهمان داشتیم، خسته شده بودیم؛ هنوز صبحانه نخورده به فكر ناهار و ناهار نخورده به فكر شام بودیم، بعد از سه روز كه مهمانها رفتند، شوهرم نگاهی به من كرد و گفت كه خسته شدی، دستت درد نكند؛ سنگ تمام گذاشتی، ممنونم، واقعاً آبرویم را خریدی؛ این خانم بیان میكند كه من دیگر خسته نیستم چون میدانم كه كسی هست كه مرا درك كرده است، كسی هست كه زحمات من را دیده است؛ من دیگر خسته نیستم چون شوهرم مرا درك كرد. قدردانی از زحمات همسر اینقدر مهم است و در روحیه او بسیار مؤثر است.
مصداق بعدی مهر و توجه این است كه در كارهای خانه به همسر خود كمك كنیم؛ او میداند كه بعد از اینكه مردش بیرون كار كرده است و خسته شده است به خانه آمده است، اگر كمكی كند خیلی مؤثر و تأثیرگذار است.
مصداق بعدی آسانگرفتن است؛ آسان گرفتن در نظم خانه، غذا، اینكه چرا غذا آماده نیست، چرا اینجا به هم ریخته است؟ چه اشكالی دارد كه مرد هم به همسرش كمك كند و مسائل را نظمدهی كند؟
مصداق بعدی مهر و توجه، زیبا صدا زدن همسر است؛ در سه جا، ابتدا در جمع خانواده خودش، زن، مرد، بچهها، دوم در جمع خانوادگی عمو، دایی، عمه خاله، سوم در جمع دوستان و همسایگان كه حلقهای بزرگتر است و اینكه چه لفظی خوب است به فرهنگ هر كس بستگی دارد؛ البته باید نامی باشد كه خانم از شنیدن آن در جمع همكاران یا فامیل لذت ببرد.
هشتمین مصداق توجه و محبت كه یك مرد به همسرش باید داشته باشد این است كه از زن دیگر تعریف نكردن است؛ ولو از مادرش، ولو از خواهرش، تعریف نكردن، نه اینكه بیاید و زحمات آنها را نادیده بگیرد، اگر نگوید غذا غذای مادرم چه مشكلی پیش میآید؟
از زن دیگر تعریف نكردن باعث میشود كه همسر و زن انسان احساس كند كه تنها زن محبوب همسرش فقط خودش هست؛ ناراحتی زن همانقدر است كه مرد از تعریفی كه زن از مردان دیگر مانند پدر و برادرش تعریف میكند./836/گ402/س
خبرنگار: محمود لطیف